دنیای سفیدی
دستم را بگیر نجاتم بده
از طوفان از انزجار
از درد از سیاهی زمانه
مرا در سیاه چاله ذهنم تنها نگذار
من تو را نیاز دارم
برای اندکی زیستن در این دنیای واهی
به تو نیاز دارم
اکنون در این نفرت خانه
نجاتم ده
مرا با خود ببر
به آنجا که قلب آدمک هایش
همانند آسمانش صاف است
مرا ببر به دنیای سفیدی